Dokhari keh shab tanha beh khaaneh miravad

agirlA Farsi translation of Ann Linden’s previously published review. Kindly translated for us by Dr. Nahal Khabbazbashi.

اساس و ماهیتِ فیلم دختری شب تنها به خانه می رود به کارگردانی آنا لیلی امیرپور در عنوان آن خلاصه می
.شود: بی تکلف، سنجیده و وجد برانگیز. استعاره ای واژگون با ماحصلی شاد و در عین حال مهیب

در مرزِ دره ای انباشته از جسد در شهرِبد، “دختر” سکنی گزیده است؛ خون آشامی که درظلمت شب با چادری سیاه، چشمانی فراخ و رخساری رنگ پریده در کمین شکار است. به نام یا گذشته اش کوچک ترین اشاره ای نمی شود و در عمل، سایر کاراکترهای فیلم نیز از الگویی مشابه پیروی می کنند: بیشتر به طرحی کلی و سیاه و سفید از شخصیت می مانند – تا شخصیت هایی واقعی- که اندک جزییات پس زمینه هم به سختی کمکی در شناخت بهتر آنها مینماید. لیکن این داستان احتیاجی به زمینه سازی ندارد. آرش فرزندِ حسین است. حسین که پس از مرگ همسرش، مادر آرش، به مواد مخدر معتاد شده است مبلغ قابل توجهی پول به سعید، مواد فروش و دلال محبت محل، بدهکار است. سعید ماشینِ آرش را که حاصل زحماتش در نقش پادوی خانواده ای ثروتمند است از او می گیرد و در این
.میان هیچ یک نمی دانند که دختر همگی آنها را زیر نظر دارد

علیرغم خشنونتی که درتار و پود فیلم تنیده شده، ظرافتی بصری در تمامی سایه روشن های تصاویر نهفته است. حس و حال فیلم نیز تعلق خاطر به زمانی خاص ندارد و از قید و بند تاریخ رها است: در زیر آن چادر بلند و سیاه، دختر شلوارلوله تفنگی و بلوزی گشاد و راه راه می پوشد که بیشتر برازنده ستاره هایی چون آدری هپبورن یا جین سیبرگ است.کاکل و ظاهرجذاب آرش نیز که خوب با ماشین براق و محبوبش هم خوانی دارد، یادآور فیلم های دهه پنجاه است. وقتی که پای زنان غریب در کوچه های تاریک در میان است، آرش گوئی بویی از صیانت نفس نبرده است. دختر در این میان دیگران را از بین می برد اما از آرش علیرغم تمام اشتباهاتش محافظت می کند و عشقی محجوب، عجیب و شیرین در کوچه های خلوت و چشم انداز صنعتی شهرِ بد با تمام نیروگاه ها،
.قطارها و تلمبه های نفتی اش جوانه می زند

فیلمی از زمانی ناشناخته و مبهم در آینده و یا از دنیایی موازی و مرد ستیز
بایدها و نبایدها برای “دختر” بی ارزشند و آنها را به سادگی نادیده می گیرد، که البته، این برای او آسان است چرا که می تواند هر آنکس که او را ناخشنود می سازد، از خون خالی و به دیار عدم روانه کند. پسر بچه ای را می ترساند، اسکیت بوردش را از او می گیرد و از آن پس، اسکیت بورد به وسیله نقلیه و پرسه زنی دختر در اطراف شهر تبدیل می گردد. او را تنها در شکار مردان می بینیم. او را در مکالمه ای بی پرده با فاحشه ای به نام آتی مشاهده می کنیم، ولی آزاری به آتی نمی رساند. دلم می خواست آتی در روایتی موازی با دختر قرار می گرفت، اما فیلم تفاوت های این دو را بیش از نکات اشتراکشان به تصویر می کشد و بی شک تنها یکی از آنهاست که سرنوشت و قدرت را در چنگ خود دارد. امیر پور در مصاحبه های خود اظهار داشته که تفاسیر فمینیستی که از فیلم ارائه شده است، بیش از هر چیز نشانگر نقطه نظرات مخاطبان فیلم است تا نیت و قصد کارگردان، اما نبود هرگونه سیاست زدگی، این اثر را به آنچه هست تبدیل می سازد: فیلمی از زمانی ناشناخته
.و مبهم در آینده و یا از دنیایی موازی و مرد ستیز

شاید کاراکترهایی که فیلم برایشان ابراز همدردی می کند از “دختر” ضعیف تر باشند، ولی حسِ مقاومت و شورش در قلب هایشان جاری است. آتی ماشین آرش را خط می اندازد چون فکر می کند ماشین متعلق به سعید است. آرش گوشواره های الماس را از خانه کارفرمایش می دزدد تا ماشینش را پس بگیرد، ولی دختر سعید را می کشد و آرش گوشواره ها را به او هدیه می دهد. دختر مظهر عدالت اخلاقی نیست. اوتنها خطرناکتر از مردانی است که به درک واصل می کند. در دنیایی که از انسانها، و به خصوص از مردان، اعمالی بد سرمی زند ، از دختر نیز گاهی در
.حق آنها اعمالی خیلی بد سر خواهد زد

با حضور گربه می توان به آسانی حدس زد که این داستان چگونه به سرانجام می رسد. بیش از این چیزی نمی
.گویم، ولی گربه اساس و بنای داستان است

httpvh://www.youtube.com/watch?v=_YGmTdo3vuY

One thought on “Dokhari keh shab tanha beh khaaneh miravad”

Comments are closed.